انجمن علمی علوم سیاسی

(هم‌اندیشی و هم‌افزایی طلاب علوم سیاسی اسلامی)

یادداشت / تحلیلی پیرامون فتنۀ ژینا و پروسۀ آندلسیزاسیون در جمهوری اسلامی ایران / محمدرضا مهدی‌پور

  • بخش اول: نقش‌آفرینی ویژه «سلبریتی‌ها» در پروسه «اَندَلُسیزاسیون انقلاب اسلامی ایران»

سینماپرس: محمدرضا مهدوی‌پور/ وقایع ده روز اخیر را می‌توان به عنوان نخستین ثمره مختص و محصول مستقیم برداشت شده از «پروسه اَندَلُسیزاسیون» قلمداد نمود. پروسه‌ای که با پیگیری مستمر «سیاست اَندَلُسی کردن ایران» در طول چهل و چهار سال گذشته همراه بوده و امروز به یک استقلال نسبی در سطح محصول‌دهی خود رسیده و موفق شده تا «نظام جمهوری اسلامی» را با فتنه‌ای جدید مواجه سازد. فتنه‌ای که شاید از نظر ابعاد اجتماعی کم بُنیه و دارای وسعت جغرافیایی بسیار محدود است؛ اما با این همه بخش قابل توجهی از «سلبریتی‌های سینمایی و ورزشی» را به صف‌آرایی و مواجهه مستقیم با «حاکمیت جمهوری اسلامی» کشانده و توانسته حجم زیادی از ظرفیت «رسانه» و به تبع آن «افکار عمومی» در ایران و جهان را مشغول خود بسازد و از این جهت می‌توان به مرور چند نکته پرداخت:

۱/ ماجرای فوت «مهسا امینی» در زمره مرگ‌های مشکوکی است که قطعا ابعاد مختلف آن در کوتاه‌مدت به درستی مشخص نخواهد شد و تنها تاریخ است که می‌تواند درباره فوت این دختر ۲۲ ساله قضاوتی مستدل از خود ارایه دهد و معین نماید که او واقعا دچار «سندرم اضطراب مُجرم» شده و به واسطه پیش‌زمینه‌های بیماری خود به یک «مرگ طبیعی» و در قالب سکته قلبی و مغزی از دنیا رفته است و ... و یا آنکه اساسا کُل ماجرا یک «سناریوی کُشته‌سازی» است که همچون مرگ «ندا آقاسلطان» توسط سرویس‌های امنیتی خارجی طراحی شده است و این بار گروهک‌های تروریستی «حزب حیات آزاد کردستان (پژاک)» و «سازمان کومله کردستان حزب کمونیست ایران» با همکاری «جحودها» و مستشاران امنیتی «اسراییل» مبادرت به طراحی چنین ماجرایی نمودند و تلاش کردند تا با «بُحران‌سازی» به نوعی انتقام موشک‌باران مقرهای امنیتی خود در کردستان عراق را بگیرند و ... و یا آنکه ماجرا تلفیقی از این دو فرض اصلی است و سرویس‌های اطلاعاتی خارجی با هوشمندی کامل و استفاده از «شبکه نفود» توانستن این «مرگ طبیعی» را به یک «بحران» با رمز «ژینا» مبدل سازند و ایران را در مقطعی به شدت دچار «فتنه مهسا» نمایند.

۲/ اگر نخواهیم عوامل نام‌گذاری «گشت ارشاد» را خائن و در زمره عناصر «نفوذی دشمن» بدانیم؛ قطعا لازم است تا ایشان را جاهلانی تصور کنیم که با تمسک به یک واژه قرآنی و اطلاق بی‌ربط آن به یکی از وظایف متداول و تعریف شده «پلیس» موجب هجو دین و باورهای دینی شدند. همان طیفی که پس از ادغام و حذف «کمیته‌های انقلاب اسلامی» با جهالت و یا خیانت خود توانستند کلمه قرآنی «قوامین» به عنوان شعار سازمانی این نهاد برآمده از «انقلاب اسلامی» را بر روی یک بنگاه اقتصادی قرار دهند! بنگاهی با ساختمان شبه «اُبِلیسک» خود در منطقه «آرژانتین» آنچنان از ساختار ربوی مبتذلی برخوردار بود که توانست به سرعت تبدیل به «بانک» شود و ...

۳/ نامیده شدن بخشی از «پلیس امنیت عمومی» به عنوان «گشت ارشاد» و یا «پلیس امنیت اخلاقی» در ایران را می‌توان یک جنایت و یا «خیانت فرهنگی» قلمداد نمود. زیرا «پلیس» یا «شهربان» (Police) یک ساختار مدنی تعریف شده در دنیای مُدرن است که نه از تخصص و نه از وظیفه قانونی لازم برای به «رُشد» و «ارشاد» و به «تعالی» رساندن جامعه برخوردار می‌باشد و اساسا «پلیس» ساختاری مشخص است که موظف به برقراری و «تامین اجرای قوانین» می‌باشد. قوانینی که اصل آن در هر جامعه‌ای موضوعیت دارد و تخطی از آن به عنوان «بی‌نظمی» و عامل «برهم زننده امنیت عمومی» محسوب و از این جهت «جُرم» خوانده می‌شود. در این میان تکثر و تعدد «جرایم» به عنوان «عوامل ایجاد ناامنی» از دزدی و اختلاس و سرقت و بزه‌های مختلف و زورگیری و چاقوکشی گرفته تا دعواهای خانوادگی و تصادفات خیابانی و ورود اتباع خارجی و ... ضرورت تشکیل دوایر مختلف و تخصصی بودن «پلیس» را معین می‌سازد. موضوعی که برای هر انسانی در هر جغرافیا و تمدنی در شرق و غرب عالم قابل فهم و درک است و اساسا به همان میزان که هیچ فرد عاقلی ضرورت وجود «پلیس راهنمایی و رانندگی» را منکر نشده و متعرض ضرورت وجود «پلیس موادمخدر» و یا «پلیس جرایم سایبری» و «پلیس ضد شورش» و ... نمی‌شود، به همان میزان نیز ضرورت وجود «پلیس امنیت عمومی» نیز قابل فهم و درک می‌باشد. اما متاسفانه وقتی در ساختار تعریف شده «پلیس» بجای استفاده از عنوان معین و قابل فهم «پلیس امنیت عمومی» از واژه «گشت ارشاد» استفاده می‌شود؛ این اقدام به دلیل عدم شناخت و شناسایی کارکرد آن می‌تواند محل مناقشه قرار گیرد و نه تنها جامعه را به سمت دوقطبی بکشاند، بلکه همچون سال‌های اخیر، حاکمیت کشور را با یک درگیری کاذب مواجه می‌سازد و اسباب هجمه رسانه‌ای و تعرض شدید به «دین» و «حاکمیت دینی» را موجب می‌شود.

۴/ اساس کار در نظام اسلامی «ایمان» است، که باید این «ایمان» را تأمین کرد؛ نه فقط در دل، بلکه در عمل، در برنامه‌ریزی‌ها و در همه‌ی اقدام‌ها. ایمانی که با «ارشاد» آحاد جامعه محقق شده و منجر به «رُشد» و «تعالی» گردد. از این منظر «ارشاد» انسان‌ها را می‌بایست وظیفه محوری نهادهای «فرهنگی» در «حکومت اسلامی» قلمداد نمود. نهادهایی همچون «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» و «سازمان تبلیغات اسلامی» و «صدا و سیمای جمهوری اسلامی» و ...که متاسفانه به بدترین شکل ممکن در طول دهه‌های گذشته از این وظیفه ذاتی خود غفلت نموده و با کم‌کاری در حوزه‌های مختلف فرهنگی، وضعیت جامعه را دچار آشفتگی ساخته و معضلات فرهنگی ایجاد شده را «امنیتی» و «پلیسی» نموده‌اند. این در حالی است که این وظیفه ساختارهای فرهنگی و در موقعیت‌های دیگری بود که می‌بایست به واسطه «امنیت» ایجاد شده توسط «پلیس» اقدام به «ارشاد» نموده و جامعه را به «رُشد» می‌رساندند.

۵/ این یک «قانون» است که «زن» در منظر عموم و در محیط‌های عمومی «جامعه اسلامی» باید «حجاب» داشته باشد. قانونی که تخطی از آن «جُرم» محسوب می‌شود و در این میان «پلیس» نیز به همان نسبت که هیچ وظیفه‌ای برای «ارشاد» موتورسوار بدون کلاه ایمنی ندارد و موظف است تا رانندگان بدون کمربند ایمنی را «مُجرم» دانسته و آنها را «جریمه» و تحت پیگرد قانونی قرار دهد؛ به همان نسبت نیز هیچ‌گونه وظیفه‌ای برای «ارشاد» افراد «مشروب‌خوار» و یا «قمارباز» و «فاحشه» و ... ندارد و موظف به برخورد قاطع با موضوع «بی‌حجابی» است.

۶/ «حجاب» یکی از نخستین «احکام اسلام» است. اصطلاحی دینی که به معنای پوشاندن برخی از نقاط بدن زنان و مردان بوده و در «قرآن کریم» بر وجوب و اهمیت آن تاکید و به صورت مشخص در «آیه ۳۱ از سوره مبارکه نور» بر لزوم «حجاب زنان مومن» فرمان داده شده است. پس اگر چه تمام انسان‌ها حتی در پذیرش دین اسلام و ایمان به خدا و پیروی از احکام اسلام مختار می‌باشند و می‌تواند در «زندگی فردی» خود به این احکام عمل نماید و یا از آن‌ها سرپیچی کند و ...؛ اما لازمه خوانده شدن یک «حکومت» به عنوان «حکومت اسلامی» آن است که در قلمرو سرزمینی و در منظر عموم جامعه از اینگونه دستورات تخطی و نافرمانی رسمی صورت نگیرد. از این جهت است که در «حکومت اسلامی» این دستورات به عنوان «قانون» تلقی شده و ابراز عمومی در سرپیچی از آن «جُرم» و مورد پیگرد قضایی و کیفر واقع می‌شود. به عبارت دیگر هر انسانی در جامعه اسلامی آزاد است که در زندگی فردی خود به احکام اسلامی عمل کند و یا اساسا اعتقادی نداشته باشد و از انجام آن سرپیچی نماید؛ اما همین فرد به هیچ عنوان حق ابراز سرپیچی خود را در جامعه ندارد. از این جهت است که «حکومت اسلامی» موظف است تا فردی که در «روز ماه رمضان» و در «انظار عمومی» مرتکب «روزه‌خواری» شود را مجازات نماید، اما همین فرد بدون هرگونه فشار و دخالت مستقیم و یا غیر مستقیم توسط «حکومت» می‌تواند از اساس اعتقادی به «حکم روزه» نداشته باشد و در خانه خود بخورد و بیاشامد و ...

۷/ «قانون حجاب» از جمله موضوعات مناقشه‌برانگیزی بود که از بدو «پیروزی انقلاب اسلامی» در ایران مطرح گردید و پس از گذشت ۴۴ سال، همچنان به عنوان موضوعی برای ابراز مخالفت و تقابل رسمی با «نظام جمهوری اسلامی» کارکرد خود را حفظ نموده است. در این میان تظاهرات «زنان مخالف حجاب اسلامی» در ۱۷ اسفند سال ۱۳۵۷ هجری‌شمسی و اعتراض گسترده ایشان به «قانونی شدن حجاب» از جمله اتفاقاتی است که تنها ۲۵ روز پس از «پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن» به وقوع پیوست و اگر چه در حدود ده روز فضای رسانه‌ای ایران تازه انقلاب شده را متاثر از خود ساخت، اما در نهایت ابتر ماند و به هیچ عنوان نتوانست تغییری در یکی از نخستین قوانین تاسیس و شکل‌گیری «حکومت اسلامی» ایجاد نماید و «حکمرانی اسلامی» را به پذیرش «بی‌حجابی زنان» در منظر عمومی جامعه متقاعد سازد.

۸/ اگرچه روزهای برفی و بسیار سرد ۱۵ تا ۲۷ اسفند سال ۱۳۵۷ هجری‌شمسی به واسطه حضور خیابانی گسترده زنان بی‌حجاب به شدت گرم شد و شعارهایی همچون «ما انقلاب نکردیم / تا به عقب برگردیم» در فضای ایران آنچنان بُلند و به تندترین شکل ممکن رسانه‌ای گردید که حتی بسیاری از رهبران انقلاب را بر این باور می‌داشت که برای تثبیت انقلاب و تاسیس «نظام جمهوری اسلامی» ناگزیر می‌بایست از این حکم اسلامی عقب‌نشینی صورت گیرد و ...؛ اما با درایت و ایستادگی «امام خمینی» چنین اتفاقی نیفتاد و مشارکت ۹۷.۳۴ درصدی ملت مسلمان ایران در انتخابات «همه‌پرسی نظام جمهوری اسلامی» و رای قاطع و موافقت بیش از ۲۰ میلیون نفری ایشان با برقراری «نظام جمهوری اسلامی ایران» نشان داد که برخلاف جو رسانه‌ای و تبلیغات خیابانی و ...، اکثریت مطلق جامعه خواستار تاسیس «حکومت اسلامی» و پایبندی این نظام به «احکام اسلامی» می‌باشند.

۹/ «چادر» یک نشانه‌ی ملی و ایرانی است و از این جهت بهترین نوع «حجاب» است؛ اما باید توجه داشت که «می‌توان محجبه بود و چادر هم نداشت» و زن می‌تواند هر لباسی را که حجابش را به وجود آورد اختیار کند و از این جهت است که «قانون» اصل «بی‌حجابی» را «جُرم» دانسته و «پلیس» موظف است تا در راستای «امنیت عمومی» و بدون دخالت در نوع و «سبک حجاب» افراد اقدام به مقابله با «بی‌حجابی» نماید. این در حالی است که باید توجه داشت که در فتنه اخیر که مسامحتا از آن می‌توان با عنوان «فتنه مهسا» یاد نمود، اساسا موضوع مقابله با «حجاب» به عنوان سنبلی از برای نشان دادن تقابل و تعارض با «اسلام» و جبهه‌بندی و مواجهه آشکار با «سبک زندگی اسلامی و ایرانی» مورد تمرکز و توجه واقع شده است.

۱۰/ موفقیت پروژه نفوذ و بسط حضور جریانی شبکه‌های نوین «عملیات روانی» در ایران پس از انقلاب، هیچ‌گاه منجر به براندازی و حذف قطعی حاکمیت نگردید؛ اما باید توجه داشت که عملکرد موفق «پروژه نفوذ» و حضور موثر شبکه‌های نفوذ در ایران بود که سبب شد تا «نظام جمهوری اسلامی» در مقاطع مختلف و بعضا حساس، درگیر و دار فتنه‌هایی همچون «فتنه ۷۸» و «فتنه ۸۸» و «فتنه ۹۸» و امروز «فتنه مهسا» شود. فتنه‌هایی به مراتب هوشمندانه و پیچیده برای اینکه بتوانند مردم را از آن «ایمان» از آن «اعتماد» از آن «امید» از آن «اعتماد به نفْس» منصرف کنند و آنها را مأیوس کنند، اعتماد به نفْس آنها را سلب کنند، اعتماد به مسئولین را از آنها سلب کنند و در نهایت «اتّحاد ملّی» را تضعیف کنند. از این جهت است که هدف اصلی «دشمن» در راه‌اندازی «فتنه‌ها» آن است که توده‌های مردم مورد اغوا قرار بگیرند. زیرا وقتی مردم حضور داشته باشند، یک کشور و یک ملّت هیچ غمی نخواهد داشت، هیچ هراسی از کسی نخواهد داشت.

۱۱/ «فتنه مهسا» بیش از هرچیز محصول پُررنگ شدن ابعاد درگیری و علنی‌شدن معارضت «شیاطین» با «اسلام» است. پس اگر چه مواجهه «دشمن» با «سبک زندگی اسلامی و ایرانی» موضوعی است که در تمامی فتنه‌های گوناگون علیه «جمهوری اسلامی ایران» تا به امروز موضوعیت داشته، اما همواره از پوشش خاصی برخوردار بوده است. بر این اساس به غیر از دو فتنه محدود آن هم در مقطع زمانی «اسفندماه ۱۳۵۷ هجری‌شمسی» و دیگری در «خردادماه ۱۳۶۰ هجری‌شمسی» هیچ‌گاه «دشمن» صورت‌بندی و مواجهه علنی و آشکار خود با «اسلام» را آشکار نساخته و همواره به صورت غیر مستقیم سعی در تقابل و بروز تعارضات داشته است و تنها این‌بار است که اصل «اسلام» مورد هجمه و تعرض قرار گرفته است.

۱۲/ تمایز دیگر «فتنه مهسا» با سایر فتنه‌های تجربه شده در طول تاریخ جمهوری اسلامی آن است که این‌بار دشمن به دنبال «اغوای توده‌های مردم» به وسیله «اغوای خواص» نیست! بلکه با استفاده از حربه‌های مختلف سعی دارد تا طیف از قبل مزدور شده «خواص» را به آشکار نمودن تقابل رسمی خود با اصل «اسلام» وادارد. به عبارت دیگر روش «دشمن» در «فتنه مهسا» این است که از «خواص» از قبل اغوا و مزدور شده با تهدید، بعضی‌ها را با تطمیع و انواع و اقسام این چیزها بخواهد که «نفاق» و وجهه «منافقانه» خود را کنار بگذارند و رسما بر ضد «اسلام» و «احکام اسلام» موضع‌گیری شفاف و علنی نمایند. اقدامی که به جهت تسلط و احاطه رسانه‌ای ایشان سبب می‌شود تا معتقدان و باورمندان به احکام اسلامی در اقلیت جلوه نموده و از این جهت «نظام جمهوری اسلامی» برای پیگیری «سبک زندگی اسلامی و ایرانی» دیگر از مشروعیت لازم برخوردار نباشد.

 

  • بخش دوم: پروسه «اَندَلُسیزاسیون انقلاب اسلامی ایران» و بروز کارکرد سلبریتی‌ها در بسط «فحشاسالاری»

سینماپرس: محمدرضا مهدوی‌پور/ همانگونه که در بخش نخست این یادداشت به آن اشاره شد؛ «فتنه مهسا» بیش از هرچیز محصول پُررنگ شدن ابعاد درگیری و علنی‌شدن معارضت «شیاطین» کوچک و بزرگ با «اسلام» است. فتنه‌ای که به عنوان نخستین ثمره مختص و محصول مستقیم برداشت شده از «پروسه اَندَلُسیزاسیون» قلمداد می‌شود و از این جهت لازم است تا به منظور شفافیت ابعاد آن به مرور چند نکته دیگر در این باره پرداخت:

۱/ مواجهه «دشمن» با «حاکمیت اسلام» و شکل‌گیری تمدنی برآمده از «سبک زندگی اسلامی و ایرانی» اگر چه موضوعی است که به صورت مشخص در طول ۴۴ سال گذشته و در تمامی فتنه‌های گوناگون علیه «جمهوری اسلامی ایران» تا به امروز موضوعیت داشته؛ اما این تقابل و جبهه‌بندی همواره از پوشش خاصی برخوردار می‌بود و طی آن «دشمن» سعی می‌کرد تا مواجهه خود با اصل «اسلام» و تعالیم صریح «قرآن» را مخفی و به صراحت بیان و آشکار نکند. روشی متداول که در غائله اخیر به کار گرفته نشد و از این جهت فتنه‌ اخیر را از تفاوت‌های ویژه‌ای با گذشته برخوردار ساخت. فتنه‌ای که با تمرکز بر «غرائض» و «شهوات» شکل گرفته و سعی می‌کند تا «حاکمیت جمهوری اسلامی» را به پذیرش رسمی «سکولاریسم» (Secularism) مُجاب ساخته و رسما مجبور به عقب‌نشینی نسبت به اِعمال یکی از صریح‌ترین قوانین مطرح شده در «شریعت اسلام» نماید. فتنه‌ای که به صورت مشخص آن را می‌توان به عنوان نخستین ثمره مختص و محصول مستقیم برداشت شده از «پروسه اَندَلُسیزاسیون» قلمداد نمود.

۲/ یکی از ارکان شکل‌دهنده و هدایتگر در «فتنه مهسا» را می‌بایست «سلبریتی‌های سینمایی و ورزشی» معرفی نمود. سلبریتی‌هایی که اساس شکل‌گیری ایشان در عموم جوامع و تمدن‌های مختلف را می‌بایست قرین با کارکرد «فحشاسالاری» درنظر گرفت. از این منظر «فحشا» از یک سو اصلی‌ترین بستر پرورش‌دهنده موجودیتی با عنوان «سلبریتی» در جوامع مختلف را پدید می‌آورد و از سوی دیگر کارکرد سلبریتی‌ها و دلیل سرمایه‌گذاری بنگاه‌ها و کمپانی‌های مختلف بر روی ایشان را در عرصه‌های مختلف اجتماعی معین می‌سازد. جماعتی که سال‌هاست در «ایران» به عنوان عَمله و پیاده نظام «پروسه اَندَلُسیزاسیون» خدمت نموده‌اند. سلبریتی‌هایی که در طی سال‌های گذشته یکی از ماموریت‌های دانسته و یا ندانسته ایشان را می‌توان در غلیان «شهوات» و افزایش سطح تمایلات نفسانی در جامعه ایران قلمداد نمود. جماعتی که به واسطه ایفای نقش رابط‌گونه سرویس‌های امینی غرب به یک اتحاد استراتژیک با «سلبریتی‌های خارجی» دست یافته و اکنون به صورتی منسجم نه تنها به میدان تقابل و معارضه با «حاکمیت جمهوری اسلامی» آمده‌اند؛ بلکه به نوعی میدان‌دار و سُکاندار مواجهه مستقیم با اصل «اسلام» و تعالیم صریح «قرآن» شده و با استفاده حداکثری از ضریب نفوذ خود در فضای مجازی توانسته‌اند حجم زیادی از ظرفیت «رسانه» و به تبع آن «افکار عمومی» در ایران و جهان را مشغول خود بسازند و در این میان حتی از ظرفیت رسانه‌ای «سلبریتی‌های خارجی» نیز برخوردار شده‌اند.

۳/ اگر چه خدمت «سلبریتی‌ها» به صاحبان قدرت و بالاخص سرمایه‌داران در جهان امروز امری طبیعی است؛ اما متاسفانه در «ایران» این موضوع به نوعی ویژه از کارکرد وماهیت «خیانت» برخوردار شده است. «خیانتی» گسترده و چند بُعدی که وجه آشکار آن را می‌توان در همراهی ویژه و سعی گسترده ایشان برای ایفای نقش در مقام «اهرم فشار غرب» مورد ملاحظه قرار داد. اهرم فشاری که در موعدهای مختلفی همچون «فتنه ۱۳۷۸» و «فتنه ۱۳۸۸» و «فتنه ۱۳۹۸» و ... به صورت گسترده‌ای مورد استفاده قرار گرفت. اهرم فشاری که مهمترین کارکرد و اصلی‌ترین وظیفه آن تهییج رسانه‌ای و شوراندن جامعه در راستای سناریوی تعیین شده و اهداف دیکته شده‌ای بود که در اتاق‌های جنگ رسانه‌ای و توسط سرویس‌های امنیتی غرب تنظیم شده بود اهداف دیکته شده‌ای که اگرچه بعضا از سطح سواد و فهم و شعور عموم این «سلبریتی‌ها» بالاتر می‌بود اما به صورت دیالوگ توسط سلبریتی‌ها از بَر می‌گردید و در موقعیت‌های رسانه‌ای مختلف توسط ایشان فریاد زده می‌شد! البته دراین میان می‌بایست بیشترین گلایه و خُرده را به «مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی» گرفت. همان طیف مدیران کوتاه قامتِ جاهل یا خائنی که در طول دهه‌های اخیر نه تنها قادر به خنثی کردن سناریوهای دشمن نبودند؛ بلکه حتی از بازخوانی سناریوهای طراحی شده ایشان و درک قدرت اثرگذاری «سلبریتی‌ها» بر «افکار عمومی جامعه» و نقش ویژه آنها در عرصه «جامعه‌سازی» و بالاخص در زمینه «دیپلماسی عمومی» ناتوان بوده و در عملکردی نابخشودنی سعی نمودند تا عرصه‌ی رسانه‌ای کشور را به صورتی کامل در اختیار «چهره‌های سینمایی و ورزشی» قرار دهند و ایشان را به الگویی از برای هدایت جامعه مبدل سازند.

۴/ امروزه هدف اصلی دشمنان، چه دشمنان خارجی، چه منافق داخلی، عبارت است از «نفی حکومت دینی» و «حکومت اسلام» . اصل قضیه برای اینها این است و به کمتر از این هم راضی نیستند. اینها می‌دانند تا وقتی که قدرت در دست «دین» و «احکام دینی» است، تا وقتی که مقررات «مجلس شورای اسلامی» باید طبق «دین» باشد؛ تا وقتی این «قانون اساسی» منطبق بر «دین» است؛ تا وقتی مسؤولان کشور ملزم به پایبندی نسبت به «مبانی دین» و «اسلام و فقاهت» می‌باشند و ...؛ اینها کاری نمی‌توانند بکنند و از این جهت است که می‌خواهند این پایبندی را از بین ببرند و اساسا هدف اصلی در سرمایه‌گذاری کلان و پیگیری بُلندمدت «پروسه اَندَلُسیزاسیون» این است.

۵/ «فرهنگ» مثل آب و هواست. «فرهنگ» یعنی همین رسوم و آدابی که بر زندگی من و شما حاکم است. «فرهنگ» یعنی باورها و اعتقادات ما و چیزهایی که زندگی شخصی و اجتماعی و داخل خانه و محیط کسب یک جامعه با آنها روبه‌روست. «جمهوری اسلامی» فرهنگ غربی را رد کرد و گفت ما «فرهنگ مستقل اسلامی» داریم. «اسلام» تکلیف مسلمانان را در معاشرت، در کیفیت زندگی فردی، در خورد و خوراک، در لباس پوشیدن، در درس خواندن، در روابط با حکومت، در روابط با یکدیگر و در معاملات‌شان معین کرده است. ما نمی‌خواهیم اینها را از غربی‌ها یاد بگیریم و از آنها تقلید کنیم. موضوعی که «جمهوری اسلامی» از اول این را نشان داد. این در حالی است که در غرب ارتباط بی‌بندوبار زن و مرد، یک کار رایج است و عدم حجاب و واسطه و فاصله‌یی بین زن و مرد در معاشرت‌ها، یک کار معمولی است. البته نمی‌گوییم که در کشورهای غربی، همه‌ی مردان یا زنان فاسدند! نه، چنین ادعایی نمی‌کنیم، چنین تهمتی نمی‌زنیم؛ واقعیت هم ندارد. در میان آنان، یقینا مردان و زنان خوب و نجیب هم هستند؛ اما «آزادی جنسی» در جوامع غربی حاکم است. این، در آن‌جا یک فرهنگ است. در فرهنگ غربی «آزادی شهوات جنسی» یک امر مباح و مجاز و بی‌قیدوشرط است. بعضی از کشورهای غربی، در این قسمت‌ها خیلی هم پیش رفته‌اند و زندگی خودشان را به شکل‌های شرم‌آوری درآورده‌اند و آن را به جزیی لاینفک از «سبک زندگی لیبرال» مبدل ساختند. البته غرب این فرهنگ و این خصلت و خو و عادت را به تمام کشورهای دیگر هم صادر کرد. این در حالی است که در کشورهای دیگر، چنین فسادی نبود. در کشورهای اسلامی و حتّی کشورهای غیراسلامی شرق هم، چنین چیزی وجود نداشت؛ این را غربی‌ها وارد کردند و در این میان تنها «جمهوری اسلامی» بود که در مقابل این مفاسد ایستاد و از اول اعلام کرد که به روابط بی‌بندوبار زن و مرد معتقد نیست؛ معتقد به وجود حجاب و روابط اسلامی میان زن و مرد است، و بر این مساله هم پافشاری کرد. موضوعی که سبب شد تا یک «جنگ فرهنگی» تمام عیار شکل گیرد.

۶/ «فرهنگ» یکی از اصلی‌ترین میادین «جنگ» در طول تاریخ بشر بوده است. این در حالی است که همچنان هستند بعضی‌ افراد کوته‌نظر و سطحی‌نگری که اساسا از اسم «جنگ» بدشان می‌آید؛ افرادی که تا گفته می‌شود «جنگ اقتصادی» یا «جنگ نرم» یا «جنگ تبلیغاتی» و ... اینها بدشان می‌آید و می‌گویند «چرا این‌قدر از «جنگ» صحبت می‌کنید؟ از «صلح» صحبت کنید!»؛ افرادی که بعضا سعی می‌کنند تا برای اثبات نگرش خود به تحریف واقعیت ‌های تاریخی مبادرت ورزیده و بعضا حتی با ارایه تفسیرهای شاذ، مدعی می‌شوند که «اسلام» آمد برای اینکه «جنگ» را از بین ببرد! حال آنکه «بعثت انبیا» برای ایجاد یک «جامعه‌ی فاضله» است؛ برای ایجاد یک «تمدّن» است. خب، این «تمدّن» همه چیز دارد؛ در «تمدّن» همه‌ چیز هست؛ هم «علم» هست، هم «اخلاق» هست، هم «سبْک زندگی» هست، هم «جنگ» هست!

۷/ سخن گفتن از «تمدّن اسلامی» و جاری ساختن حرف پیغمبر و حرف خدا و حرف توحید و به ویژه پیگیری ایجاد «حرکت توحیدی» آن هم در قالب یک نظام حاکمیتی منسجم و با عنوان «جمهوری اسلامی» ؛ تماما عواملی بود که موجب شد تا از همان ابتدا، طیفی از انواع مختلف «دشمن» و «دشمنی» علیه «انقلاب اسلامی» موضوعیت یابد و به تقابل و مواجهه آشکار و پنهان نظام «جمهوری اسلامی» با موجودیتی تحت عنوان «نظام سلطه» بیانجامد. جدال و درگیرهایی شدید و بعضا همه‌جانبه‌ای که در میدان‌های گوناگون «جنگ سخت»، «جنگ نیمه سخت» و «جنگ نرم» موضوعیت داشته و به صورت مشخص در هشت‌سال «جنگ تحمیلی» و همچنین در فرایند فتنه‌های مختلف صورت پذیرفته در طی ۴۴ سال گذشته قابل مشاهده و مرور تاریخی می‌باشد.

۸/ «گذشت زمان راه‌های اصلی برای فاسد یا آباد کردن یک ملت را عوض نمی‌کند» و از این جهت است که «سیاست اَندَلُسی کردن» یکی از راه‌های همیشگی «تهاجم فرهنگی» محسوب می‌شود. سیاستی که «دشمن» مبتنی بر آن سعی می‌کند تا «جوانان مؤمن» از پایبندی‌های متعصّبانه به «ایمان» که همان عواملی است که یک «تمدّن» را نگه می‌دارد، منصرف کنند. همان کاری که در «اَندَلُس» در قرن‌های گذشته کردند و در تاریخ ثبت گردید و مشهور شد که «تمدن اسلامی اَندَلُس» با «شراب» و «زن فاحشه» ساقط شد.

۹/ «دشمن» همان عنصری است که می‌خواهد یک ملت و یک کشور را از ابزارهای اقتدار و منابع قدرت و ثروت مختص به خود، تُهیدست کند. عنصری که مهمترین مانع برای تحقق اهداف او «اراده‌ی ملت‌ها» است؛ ملت‌هایی که این منابع متعلّق به آنهاست و از این جهت لازم است تا «ملت فَلج» شوند. در این میان برای «فلج کردن ملت‌ها» بهترین راه «فلج کردن جوانان» است؛ چون جوانان نیروی فعّالِ هر کشورند. برای «فلج کردن جوانان» بهترین راه آلوده و زمین‌گیر کردن آنها به وسیله‌ی «سکس» و «فحشا» و «مستی» و «مواد مخدر» است. اقدامی که بارها و بارها آزموده شده و ابعاد تاثیرگذاری آن در جوامع مختلف و در تمدن‌های گوناگون قابل مرور و مطالعه می‌باشد.

۱۰/ «سیاست اَندَلُسی کردن ایران» یکی از اصلی‌ترین اقدامات «دشمن» برای حذف و اضمحلال «سبک زندگی اسلامی –ایرانی» بوده و است. اقدام آرام و بی سر و صدایی که به صورت ویژه‌ در عصر «پهلوی اول» و با تمرکز بر کلیدوازه «ایران نوین» فصل پُرشتابی را تجربه نمود و پس از فراز و فرودهای بسیاری در عصر «پهلوی دوم» و در قالب سند راهبردی مشخصی با عنوان «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و مردم» مورد پیگیری ویژه واقع شد. سندی در تعارض و تقابل مستقیم با «سبک زندگی اسلامی –ایرانی» و البته منطبق بر آموزه‌های «سکولاریسم» (Secularism) که مبادرت به ارایه جایگزینی در قالب «سبک زندگی آریامهری» می‌نمود. از این جهت با مرور اقدامات فرهنگی در پیش از انقلاب می‌توان به این واقعیت پی‌برد که تبلیغات رسمی و عمومی و همیشگی کشور ما، تبلیغاتی بود که مردم را به فحشا و هرزگی و عیّاشی سوق می‌داد. حتّی در نقاط فقیر و عقب‌افتاده و جاهایی که مردم به نان شب محتاج بودند هم به نحوی برای عیّاشی و هرزگی امکاناتی فراهم بود. این امر به‌طور عمد در محیط‌های جوان مثل دانشگاه‌ها و سربازخانه‌ها و ... نه آن مقداری که مقتضای طبیعی غریزه‌ی جوانی است، بلکه برای سرگرم کردن و فاسد شدن نسل، تشدید می‌شد. زیرا وقتی که جوانان یک نسل فاسد شدند، دیگر ملتی وجود ندارد و مقاومتی به چشم نمی‌خورد.

۱۱/ در «حاکمیت اسلامی» انسان آزاد است که به هر مسلک و عقیده‌ای معتقد باشد و از این جهت تفتیش عقاید اقدامی مغایر با تعالیم شریعت بوده و اساسا در جامعه اسلامی هیچ‌کس اجازه سرک کشیدن در زندگی خصوصی افراد و بررسی اعتقادات و باورهای خصوصی ایشان را ندارد. از این منظر است که اعتقاد به «حجاب» یک باور فردی است که بر اساس معتقدات شخصی شکل می‌گیرد و «حاکمیت اسلامی» نیز این امر را محترم شمرده و تنها با اقدامات فرهنگی و توسعه میزان عقلانیت در جامعه است که سعی می‌کند تا بر گستره باورمندان و معتقدان به «حجاب» بیافزاید. اما در این میان لازم است به این مهم نیز توجه داشت که «خط کلی نظام اسلامی، رسیدن به تمدن اسلامی است» و از این جهت مغایر با آموزه‌ها و تعالیم «سکولاریسم» بوده و بر این باور است که اگرچه «حجاب» همانند سایر احکام اسلام امری فردی است، اما اظهار به «بی‌حجابی» در «حکومت اسلامی» نیز همانند اظهار به «روزه‌خواری» در «ماه مبارک رمضان» و یا اظهار به «مشروب‌خواری» و یا اظهار به «زنا» و ... مستوجب مجازات و «برخورد شرعی با اظهارکننده» توسط حکومت است. به عبارت دیگر؛ «حاکمیت اسلامی» مبتنی بر «حدود الهی» عمل نموده و از این جهت نه تنها بر آزادی‌های فردی احترام می‌گذارد؛ بلکه خود را موظف می‌داند تا هیچ‌گونه دخالتی در زندگی خصوصی افراد نکند و دستور قرآنی «لا اِکْراهَ فِی‌الدّین» را سرلوحه امور تربیتی و فرهنگی خود در مسیر «تبیّن الرشدُ مِن الغَیّ» قرار دهد و ...؛ اما همین «حاکمیت اسلامی» و مبتنی بر همان «حدود الهی» موظف شده است تا از سرریز و علنی شدن «فساد در جامعه» جلوگیری کند و به هیچ فردی اجازه «اظهار تخطی از حدود الهی» و اظهار عمومی به «بی‌حجاب» و یا «مشروب‌خواری» و «قماربازی» و سایر فسادهای پلید شمرده شده در اسلام و اعمال نامشروع را ندهد و با قاطعیت و حتی با «خشونت» رفتار کند و در مسیر پیگیری و تحقق این وظیفه حکومتی خود از اسم «خشونت» به هیچ عنوان نترسد.

۱۲/ «فتنه مهسا» اگر چه می‌بایست به عنوان یک «تنش امنیتی» و به عنوان ضرب‌آهنگی که حکایت از به ثمر نشستن «سیاست اَندَلُسی کردن ایران» دارد، مورد مطالعه جدی قرار گیرد؛ اما باید توجه داشت که این «فتنه» در بردارنده چند فرصت ویژه برای «نظام جمهوری اسلامی» است. فرصتی‌هایی که یک از مهمترین آن‌ها در عرصه فرهنگ و هنر ایجاد شده و اکنون این عرصه مهم می‌تواند با گام‌های دقیق و اصولی متولیان امر شاهد یک «انقلاب فرهنگی» گسترده و همه جانبه باشد. انقلابی که در طول ۴۴ سال گذشته به وقوع نپیوست و اکنون زمینه‌های لازم آن فراهم شده و می‌تواند مسیر «بازسازی انقلابی» در ساختارهای فرهنگی و هنری کشور را به نحوی تضمین شده و مبتنی بر آرمان‌های «انقلاب اسلامی» عینیت بخشد.

 

  • بخش سوم: شورش «فاحشه‌ها» نخستین برون‌داد اجتماعی «پروسه اَندَلُسیزاسیون»

سینماپرس: محمدرضا مهدوی‌پور/ در بخش نخست این یادداشت با عنوان «نقش‌آفرینی ویژه سلبریتی‌ها در پروسه اَندَلُسیزاسیون انقلاب اسلامی ایران» و سپس در قسمت دوم آن و در قالب مطلبی با عنوان «پروسه اَندَلُسیزاسیون انقلاب اسلامی ایران و بروز کارکرد سلبریتی‌ها در بسط فحشاسالاری» سعی شد تا به بررسی برخی جوانب و واقعیت‌های «فتنه مهسا» پرداخته شود و ضمن تبارشناسی این فتنه و زمینه‌های ایجاد آن معین گردد که چگونه این فتنه منجر به پُررنگ شدن ابعاد درگیری و علنی‌شدن معارضت «شیاطین» کوچک و بزرگ با «اسلام» گردید و به عنوان نخستین ثمره مختص و محصول مستقیم برداشت شده از «پروسه اَندَلُسیزاسیون» عمل نموده است.

اما اکنون و در بخش پایانی این سلسله مطالب تلاش می‌شود تا با تمرکز بر طیف‌شناسی عناصر دخیل در این فتنه به مرور چند نکته در این‌باره بپردازیم:

۱/ تمرکز اصلی در «پروسه اَندَلُسیزاسیون» بر بازتولید «جاهلیّت» است. البته باید توجه داشت که «جاهلیّت» فقط به معنای فقدان علم نیست؛ در تعبیرات اسلامی و در ادبیات اسلامی «جاهلیّت» معنای بسیار وسیع‌تری دارد؛ بخشی از «جاهلیّت» فقدان علم و نداشتن علم است امّا «جاهلیّت» به معنای وسیع عبارت است از غلبه و حاکمیّت نیروی شهوت و غضب انسانی بر محیط زندگی. بر این اساس اگر چه در اصطلاح قرآن و حدیث و عرف اسلامی، دوران مقابل با «دوران بعثت پیامبر خاتم» را دوران «جاهلیّت» می‌نامند؛ اما در عین حال قرآن کریم از این دوران با عنوان «جاهلیه‌الاولی» تعبیر می‌فرماید تا بتوان «سبک زندگی جاهلیّت» را به همه دوران‌ها تعمیم داد و متوجه این مهم گردید که «جاهلیّت» یعنی جوامع انسانی، تحت تأثیر تمایلات شهوی و غضبیِ عمدتا فرمانروایان خود به شکلی در بیاید که فضائل در آن گم بشود و رذائل حاکم بشود. البته باید توجه داشت که فرق جاهلیّت صدر اوّل یا همان «جاهلیه‌الاولی» با جاهلیت امروز به عنوان «جاهلیّت مُدرن» در این است که امروز «جاهلیّت» مسلّح و مجهّز است به سلاح علم، به سلاح دانش؛ یعنی علم که مایه‌ی رستگاری انسان باید باشد، وسیله‌ای شده است برای تیره‌روزی انسان، برای بدبختی جوامع بشری. موضوعی که سبب شده تا ملّت‌های بسیاری در سطح جهان در زیر چکمه‌ی استعمار لِه شوند، منابع آنها غارت شود، خودِ آنها تحقیر شوند و به ملتی عقب‌افتاده مبدل گردند. از این منظر امروز «جاهلیّت» بازتولید شده است؛ با توان بسیار بالا، با خطر صدها بلکه هزارها برابرِ «جاهلیّت» روزهای اوّل و دوران اوّل اسلام و در این میان برای مقابله با آن در درجه‌ی اوّل «بصیرت» و در درجه‌ی دوّم «عزم و همّت» لازم است.

۲/ اروپایی‌ها وقتی خواستند «اَندَلُس» را از مسلمانان پس بگیرند، اقدامی بلندمدّت کردند. آنها به فاسد کردن جوانان پرداختند و در این راستا انگیزه‌های مختلف مذهبی یا سیاسی داشتند. یکی از کارها این بود که تاکستان‌هایی را وقف کردند تا شراب آنها را به‌طور مجّانی در اختیار جوانان قرار دهند! جوانان را به سمت زنان و دختران خود سوق دادند تا آنها را به شهوات آلوده کنند! «گذشت زمان راه‌های اصلی برای فاسد یا آباد کردن یک ملت را عوض نمی‌کند». امروز هم آنها همین کار را می‌کنند. البته دشمن هدف‌های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی هم دارد. هدف‌های اقتصادی‌اش معلوم است؛ آنها اهداف فرهنگی هم دارند. به «فرهنگ اسلامی» کینه می‌ورزند و با آن عناد دارند. «فرهنگ اسلامی» آراءِ روشنفکران اروپا را به چالش کشیده و «لیبرال دموکراسی» را که پرچم برافراشته‌ی غرب است، مورد تردید قرار داده است. فرهنگ اسلامی روح «استقلال‌طلبی» و رشادت را در جامعه‌ی بزرگ و یک میلیارد و چند صدمیلیونیِ مسلمانان، ترویج می‌کند و این امر در حسّاس‌ترین منطقه‌ی دنیا از لحاظ استراتژیک و منابع نفتی و زیر زمینی، شدّت بیشتری دارد. فرهنگ اسلامی، این جامعه‌ی بزرگ را به فکر حیات مجدّد خود انداخته است؛ بنابراین به آن کینه می‌ورزند و قصد کوبیدن الگوی الهام‌بخش این فرهنگ، یعنی «ایران اسلامی» را دارند.

۳/ یکی از مولفه‌های «جاهلیّت» بازتولید شده بر بستر «پروسه اَندَلُسیزاسیون» آن است که «ملّت ایران» را و «ملّیّت ایرانی» را و «خلقیّات ایرانی» را تحقیر کند. از این منظر است که آن‌ کسانی ‌که «مبانی اسلامی» را در ذهن‌ها متزلزل می‌کنند، آن ‌کسانی ‌که «شعارهای اصلی انقلاب» را مورد تعرّض جدّی قرار می‌دهند، آن ‌کسانی ‌که «نهاد خانواده مسلمان ایرانی» را بی‌ارزش جلوه می‌دهند و ... را می‌بایست به عنوان پیاده‌نظام و عَمله «جاهلیّت مُدرن» برشمرد. پیاده نظامی که بخشی از ایشان به واسطه برخورداری از ظرفیت «رسانه» در جهان امروز به عنوان «سلبریتی» شناخته می‌شوند. اینها امروز در جامعه‌ی ما هست؛ کسانی که بر غرایض مادی و جنسی در جامعه دامن می‌زنند و به واسطه سبک زندگی خود «اباحه‌گری » و «لذت‌گرایی» (Hedonism) را به عنوان یک امر مطلوب و یک ارزش به جامعه معرفی می‌سازند. این در حالی است که اصالت بخشیدن به شهوات و «لذّت» و «اصالة‌اللّذّه» همان سوغات فرهنگ غربی است. سبک زندگی منحطی که از هیچ‌گونه قرابتی با «سبک زندگی اسلامی و ایرانی» برخوردار نیست و هرچه موجب «لذّت» بشود را «مباح» می‌دانند.

۴/ بخشی از «جاهلیّت» بازتولید شده امروز محصول حضور پُررنگ «سلبریتی‌های سینمایی و ورزشی» در عرصه‌های مختلف اجتماعی و الگوسازی و عرضه گسترده «سبک زندگی اباحه‌گرایانه» ایشان در جامعه است. حضوری که نه تنها میزان تعقل و تفکر را در سطح جامعه بالا نمی‌برد؛ بلکه منجر به «فحشاسالاری» و غلبه آن حتی بر روح «دموکراسی» در جوامع مختلف و بالاخص ایران شده و به عنوان پدیده‌ای غالب در مقابله و هجو «دموکراسی» مورد توجه واقع می‌شود. عاملی موثر از برای نزول مرتبه و فروکاست سطح «مردم‌سالاری» به «پورنوکراسی» که در غایت خود مُنجر به حاکمیت «فواحشی» همچون «دونالد جان ترامپ» می‌گردید. البته «ترامپ» یکی از صدها و شاید هزار نمونه‌ غیرقابل انکار از غلبه‌ و حاکمیت «سبک زندگی اباحه‌گرایانه» بر روح اجتماعی و «دموکراسی» نهادینه در جوامع غربی است. موضوعی که به سبب عدم حضور قانونی «شورای نگهبان» در امر تایید صلاحیت نامزدهای انتخابات در «شوراهای شهر و روستا» می‌توان برخی از مصادیق بسیار خُرد آن را حتی در ایران نیز به صورت عینی مورد مشاهده قرار داد.

۵/ متاسفانه در طول ۴۴ سال گذشته نهادهای امنیتی در کشور و بالاخص متولیان «امنیت فرهنگی» از آنچنان کم‌تخصصی و بی‌دقتی در این حوزه برخوردار بودند که عملا «رخنه‌ی فرهنگی» به یکی از کم‌هزینه‌ترین معابر نفوذ جریانی و شبکه‌ای در حاکمیت جمهوری اسلامی مبدل شده است. این در حالی است که «رخنه‌های فرهنگی» بسیار خطرناک است و تسری آسیب‌های نشات گرفته از «نفوذ فرهنگی» به سایر حوزه‌های اقتصادی و سیاسی و ... بعضا غیر قابل جبران می‌باشد. البته این بدین معنی نیست که بگوییم همه‌ی «آسیب‌های فرهنگی» کار بیگانگان است؛ نه، خود ما هم مقصّریم؛ مسئولان مختلف، مسئولان فرهنگی، مسئولان غیر فرهنگی، کم‌کاری‌ها، غلط‌کاری‌ها، اینها تأثیر داشته و اساسا این مغایر با واقعیت است که همه ضعف‌ها و کاستی‌ها را به گردن «دشمن» بیاندازیم؛ امّا با این همه حضور متمرکز «دشمن» را هم در زمینه‌ی مسائل فرهنگی نمی‌توانیم فراموش کنیم. امروز و از روزهای اوّل انقلاب، دستگاه‌های تبلیغات، همه‌ی توش‌وتوان خود را گذاشته‌اند برای اینکه مردم را نسبت به پایه‌های این انقلاب بی‌اعتقاد کنند و از این جهت ایمان مردم را مورد تهاجم قرار دادند تا به امروز نیز با تمرکز بر کارفرهنگی سعی دارند تا به گونه‌های مختلف باورهای قلبی مردم را مورد تهاجم قرار دهند.

۶/ نقش بی‌بدیل «رسانه ملی» در «سلبریتی‌سازی» و به تبع آن گسترش «جاهلیّت» در جامعه اسلامی ایران اگر چه از جمله موضوعات غیرقابل انکار است؛ اما بررسی شیب‌ تُند آن در دوران مدیریت «عزت الله ضرغامی» از جمله موضوعاتی است که نیازمند آسیب‌شناسی و بررسی ویژه مراکز مطالعاتی در نهادهای امنیتی کشور می‌باشد. مدیری که به همراه «علی اردشیر لاریجانی» از «سپاه‌پاسداران» به عرصه فرهنگی کشور آمد و پس تجربه یک دوره مدیریت «معاونت امور سینمایی وزارت ارشاد» و «معاونت صداوسیما در امور استان‌ها و امور حقوقی و مجلس» توانست بیش از ده سال و در بازه زمانی ۳ خرداد ۱۳۸۳ تا ۱۷ آبان ۱۳۹۳ هجری‌شمسی، مدیریت «رسانه ملی» را با حداقل تخصص فرهنگی و رسانه‌ای ممکن عهده‌دار گردد. در این دوران بود که فرایند «سلبریتی‌سازی» در تلویزیون آنچنان پُررونق شد که حتی مجری‌های این رسانه نیز به کسوت «سلبریتی» درآمده و به عنوان الگو در جامعه معرفی شدند. فرایند و بنای کجی که پس از «ضرغامی» و در طول بیش از پنج سال حضور «عبدالعلی علی‌عسگری» از ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۵ تا ۷ مهر ۱۴۰۰ هجری‌شمسی آنچنان پُرشدت مورد پیگیری واقع شد که «رسانه ملی» را رسما به بنگاه «سلبریتی‌پروری» مبدل نمود. بنگاهی که به هر مناسبتی ملی و یا مذهبی از حضور پُررنگ «سلبریتی‌های سینمایی و ورزشی» بهره می‌گرفت و در حماقتی آشکار تلاش می‌نمود تا با استفاده ابزاری از حضور جماعتی با سبک زندگی متفاوت، به تعمیق «سبک زندگی اسلامی و ایرانی» مبادرت ورزد!

۷/ یکی از مهم‌ترین ویژگی‌ها و ممیّزی‌های «حکومت الهی» این است که در آن، قبضه کردن «قدرت» اصل نیست؛ بلکه پیاده کردن اصول و «عمل به دین خدا» اصل است. به عبارت دیگر از منظر تفکر و در مُدل «حُکمرانی اسلام» اصل «حکومت» و «قدرت» به خودی خود هیچ ارزشی ندارد؛ بلکه «حکومت» یک وسیله است برای رسیدن به هدف‌ها، آرمان‌ها، و ارزش‌ها. این خصوصیت حکومت حق است و این خصوصیت از راس قله که شروع می شود، همین طور تا پایین‌ترین دامنه‌های این «بدنه‌ی قدرت» یعنی «عوامل حکومت» بایستی ریزش کند و این روحیه و این اخلاق را ترویج نماید. بر این اساس هرگونه «تساهل و تسامح در پیاده کردن اصول اسلامی» و «عمل به دستورات صریح شریعت» آن هم به جهت «حفظ قدرت» نه تنها معیار با مُدل «حُکمرانی اسلام» است؛ بلکه حتی طرح لفظی آن توسط هر مسئول و در هر جایگاهی در «حکومت اسلامی» می‌تواند دلالت بر «جهالت» و یا «خیانت» وی نماید.

۸/ «جامعه‌ی ورزشی» ما جامعه‌ی سالمی است و «جامعه‌ی هنری» ما هم جامعه‌ی سالمی است. عناصر مؤمن، علاقه‌مند، باشرف، در این جامعه‌ی ورزشی و هنری کم نیستند، زیادند؛ اما در این میان تمرکز مدیران ورزشی و همچنین فرهنگی و هنری کشور بر «سلبریتی‌ها» موضوعی است که شوق به «سلبریتی شدن» را نه تنها در میان طیف نوجوان و جوان ورزشکار و هنرمند افزایش می‌دهد؛ بلکه در یک سیکل و چرخه معیوب سبب افزایش قدرت و ضریب نفوذ «سلبریتی‌» در فضای عمومی جامعه می‌گردد. پس اگر چه «سلبریتی‌های سینمایی و ورزشی» در نسبت با انبوه طیف گسترده و پُرشمار از ورزشکاران و هنرمندان حاضر در «جامعه‌ی ورزشی» و «جامعه‌ی هنری» کشور بسیار محدود و کم شمار هستند. اما تمرکز مدیران فرهنگی و ورزشی کشور بر اهمیت دادن به «سلبریتی‌ها» موجب افزایش قدرت مالی و همچنین ضریب نفوذ رسانه‌ای ایشان می‌شود. بر این اساس جولان امروزه مشتی «سلبریتی سینمایی و ورزشی» و ایجاد «تنش امنیتی» توسط ایشان را می‌توان بیش از هر چیز محصول حضور پُررنگ و جریانی «نفوذ» در عرصه مدیریت فرهنگی و ورزشی کشور قلمداد نمود.

۹/ بزرگترین ویژگی «فتنه مهسا» آن است که سطح تقابل و تعارض خود را به سرعت به اصل «اسلام» و «حاکمیت اسلامی» و «احکام شریعت» کشاند و در یک اشتباه راهبردی «فضای فتنه» را به یک فضای صاف و روشن و بدون غبار مبدل نمود. پس اگر چه این اشتباه راهبردی را می‌توان بیش از هر چیز محصول «آمایش ناصحیح اجتماعی» و اشتباه محاسباتی سرویس‌های امنیتی غرب در پایش جامعه ایران و اعتماد به گزارش‌های تهیه شده توسط مشتی مُزدور و پروژه‌بگیر از فراوانی درصد بی‌رغبتی جامعه ایران به «اسلام» و «حاکمیت اسلامی» قلمداد نمود؛ اما در مجموع توانست بهترین موقعیت را در اختیار «جمهور اسلامی» قرار دهد تا ماهیت واقعی یک سناریوی ۴۴ ساله دشمن را مبتنی بر برون‌ریز مواجهه و پیگیری در صحنه «پروسه اَندَلُسیزاسیون» درک و ضعف‌ها و کاستی‌های خود را مرتفع سازد.

۱۰/ دوران دشوار هر «انقلابی» آن دورانی است که «حق» و «باطل» در آن ممزوج بشود و این دقیقا زمانی است که یک «فتنه» شکل می‌گیرد و از این جهت بسیاری در دوران «فتنه» واقعا می‌لغزند. زیرا «فتنه» مثل گرد و غبار است؛ وقتی دو دسته به جان هم می‌افتند و گرد و غبار تمام فضا را فرا گرفت، تازه وارد نمی‌تواند بفهمد دوست کدام است و دشمن کدام است؛ غالبا فریب می‌خورند و این گونه می‌شود که دشمن در «فتنه» می‌تواند شبهات جدیدی مطرح ساخته و حتی یک حاکمیت را به فروپاشی بکشاند. اما در حال حاضر «فتنه مهسا» از این حالت عبور کرده و اکنون صفوف حاضر در میدان بسیار صریح و روشن است. آن طرف، مُشتی سلبریتی پول‌پرست در کنار جماعتی از کفار و تروریست‌ها گردآمده و جملگی خواستار براندازی «حاکمیت دینی» هستند؛ کسانی که یک یک ملت مسلمان ایران از آنها خاطره داشته و بر میزان و گستره «خیانت» و «دنیا پرستی» ایشان واقفند. توطئه‌گران «پول‌پرستی» که عموم مردم ایران از پیر و جوان و زن و مرد سال‌هاست که با توطئه‌های آنها آشنا می‌باشند و از این جهت امروزه غباری در صحنه نیست و بنابر این در چنین شرایطی نه تنها «جنگ» آسان است، بلکه «حفظ ایمان» و عبور از «فتنه» نیز آسان است. اما این به این معنی نیست که نهادهای امنیتی در کشور وظیفه خود را به درستی انجام داده‌اند. بلکه «فتنه مهسا» بیش از هر چیز «باگ» (Bug) ایجاد شده در نهادهای امنیتی کشور را بلاخص در بخش‌های فعال در حوزه «امنیت فرهنگی» و «فرهنگ امنیتی» افشا و عدم برخورداری و یا استفاده سیستم امنیتی از پرتوکل‌های تنظیم شده در «مواجهه هوشمندانه» با «سلبریتی‌ها» را معین نمود.

۱۱/ بی‌تردید روشنگری و «تنویر افکار عمومی» یکی از وظایف اصلی «حاکمیت» است و قطعا هر اقدامی در این زمینه واجب و ضروری است. اما در این میان نباید از این مهم غفلت نمود که «فتنه مهسا» دیگر از حالت تک بُعدی خود خارج شده و ابعاد تازه‌تری به خود گرفته است. به عبارت دیگر موضوع مرگ و علت فوت «مهسا امینی» به مانند سوت آغاز «فتنه‌ای» عمل نمود که گروه‌های مختلف معارض را هماهنگ و جریان‌های متفاوت برانداز را به تشریک مساعی رساند. پس حتی اگر تمام متخصصان و کارآگاهان جنایی عالم جمع شوند و یک صدا اعلام دارند که این فرد دچار «سندرم اضطراب مُجرم» شده و به واسطه پیش‌زمینه‌های بیماری خود به یک «مرگ طبیعی» و در قالب سکته قلبی و مغزی از دنیا رفته است و ... دیگر هیچ تاثیری در تمرکز فتنه‌گران برای پیگیری اغتشاش در کف خیابان نخواهد کرد و تا پایان تاریخ «مرگ مهسا» به عنوان مستمسکی برای مقابله و مواجهه با «جمهوری اسلامی» مورد استفاده قرار خواهد گرفت.

۱۲/ سوای نظر از حضور برخی از معدود جوانان و نوجوانانی هیجان‌زده که به سبب «شانتاژ رسانه‌ای» و با «تحریک سلبریتی‌های سینمایی و ورزشی» احساساتی می‌شوند و در روزهای نخست به میدان آمدند؛ واقعیت در صحنه «فتنه مهسا» حکایت از به خیابان آمدن طیف اشراف و طبقه‌های با کمترین دغدغه‌های اقتصادی دارد. طیفی حداقلی از مردم ایران و بالاخص جوانان و نوجوانان زن و مردی که به سبب حماقت‌های نهادهای فرهنگی و رسانه‌ای کشور، یا دچار بی‌تقوایی شده و از اولویت شهوات برخوردار می‌باشند و یا به عنوان یک «فاحشه» در جامعه ایران زیست می‌کنند. «فاحشه‌هایی» که اکثریت ایشان شاید «روسپی» (Prostitution) نباشند اما به دنبال «اشاعه فحشا» و «اباحه‌گری» در جامعه بوده و دنیا تمام مقصد و مقصود ایشان است. در این میان قطعا برخورد فیزیکی با «فاحشه‌ها» به هیچ عنوان مورد توصیه واقع نشده و تنها راه برخورد با ایشان را می‌توان در ایجاد ممنوعیت حداکثری و محرومیت ایشان از «منافع مادی» و «لذت‌های دنیوی» دانست. البته به میدان آوردن این طبقه اجتماعی «فتنه مهسا» یکی از اشتباهات و خطاهای راهبردی «دشمن» بود که به سبب عدم شناخت صحیح از جامعه ایران پدید آمد. اشتباهی که بیش از هر چیز محصول اطلاعات غلط و گزارش‌های اشتباه ایرانیان وامانده و «پولی نژادهایی» بود که برای ارتزاق از منابع و بودجه‌های دولتی آمریکا و غرب سعی دارند تا وضعیت گلخانه‌ای از جامعه ایران ترسیم سازند. در غیر این صورت بعید بود که استراتژیست‌های غربی بدیهی‌ترین اصل در ایجاد یک انقلاب را فراموش کرده باشند و ندانند که «انقلاب اشراف بر علیه توده‌های منسجم اجتماعی» یک «حماقت استراتژیک» است. حماقتی که البته در فرایند «فتنه مهسا» رقم خورد!

۱۳/ طیف‌شناسی عناصر میدانی در فضای عمومی «فتنه مهسا» حکایت از حضور طیف محدودی دیگری دارد که فضای موجود را بهترین موقعیت برای تکمیل پرونده امنیتی خود در جهت گرفتن «پناهندگی سیاسی» از کشورهای اروپایی قلمداد نموده‌اند. طیفی که عموما جوان هستند و به دنیال اقدامی برای فربه شدن پرونده پناهندگی خود به کشورهای اروپایی می‌باشند. کشورهایی که عموم ایشان به سبب مشکلات و معضلات اقتصادی سعی می‌کنند تا کمترین میزبانی را از «پناهندگان سیاسی» نمایند و دیگر با تک برگه‌های «پلیس ۱۱۰» و یا «احضاریه‌های عادی بازپرسی» و ... به دادن خدمات شهروندی به مُشتی از افراد عموما راحت‌طلب راضی نمی‌شوند. از این جهت سِلفی گرفتن با «سینی اُملت در قهوه‌خانه» و عکس گرفتن از لحظه بی‌حجابی و به چوب کردن روسری در وسط خیابان و در نهایت استوری گذاشتن از ایجاد اغتشاش‌ به واسطه شکستن و به آتش کشیدن مشتی سطل زباله و خودپرداز بانک و... کم‌هزینه‌ترین فرصت را در اختیار این طیف قرار داده تا به «سراب غرب» برسند! البته پس اگر چه ظهور بروز این یکی از ضعف‌های «جمهوری اسلامی» است که به موازات علم، به موازات پیشرفت‌های علمی، پیشرفت اخلاقی و تزکیه‌ی اخلاقی و نفسی پیدا نکرده و این عقب‌ماندگی است. اما در مجموع باید متوجه حضور ویژه این طیف «خود زِرنگ‌پندار» در میدان «فتنه مهسا» بود. طیفی تهی از هر عقیده و مسلکی که تنها به دنبال زندگی در غرب هستند و از این جهت اگر چه از روش مُضحک «براندازی با سینی اُملت» استفاده می‌کنند و ...، اما در مجموع دانسته و یا نادانسته می‌توانند به نوعی در مسیر قباحت‌زدایی گام برداشته و به عنوان تکمیل کننده پازل تعریف شده در «پروسه اَندَلُسیزاسیون» تعریف شوند. پس باید مراقبت نمود که ایشان در مسیر تکمیل «پرونده پناهندگی» خود به دام گروهک‌ها و یا سرویس‌های غربی نیافتند و به یک «عنصر اطلاعاتی اجنبی» و یا یک «تروریست» مبدل نشوند!


منبع: سینماپرس

نظرات: (۰) هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی